سلام به بازدید کنندگان وبلاگ ما
من از این مطلب به بعد دی گه از کلمه های ترک ،رشتی،اصفهانی و ...
استفاده نمی کنم اگر کارم درسته بگین اگه اشتباهه بگین و اگر هم هموطوری بهتر بود بگین:D
با تشکر از حضورتون جوکا رو میل کنید آ آ ببخشید بخونید بعد میل کنید.
# یه روز یکی لامپش میسوزه. میره داروخونه، میگه: آقا یه پماد سوختگی بدین!
# یه روز یه سوزنه میره بدنسازی، میشه جوالدوز !
# یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده!
# از یکی می پرسن: میدونی امام حسین رو کجا دفن کرده اند؟
میگه: نه.
میگن: تو کربلا. میگه:
خوش به سعادتش!
# یه روز یکی میره پرچم بخره؛ میگه: آقا، یه پرچم ایران بدین.
یارو یه پرچم ایران میاره و بهش نشون میده. مرده یه کم نگاش میکنه و بعد میگه: آقا، رنگ دیگه اش رو نداری؟!
# یه روز یه مرغه قرص اکس می خوره اسرائیلیها میگرنش؛ چرا؟
چون میگفته: قدس قدس قدس....!
# از یکی خواستند "@" را بخواند؛ گفت: "ای" دورت بگردم!
# یه روز یکی داشته شنای غورباقه میکرده؛ لکلکه میخوردش!
# یه روز یه میخه تو آب زنگ میزنه، فرار میکنه!
# یه روز یه نامزد انتخاباتی داشت سخنرانی می کرد: ما در دولت جدید با امپریالیسم، کمونیسم، فاشیسم، سوسیالیسم و ..... مبارزه خواهیم کرد.
اون وقت یه پیرمرده پا میشه میگه: پس تکلیف رماتیسم چی میشه؟!
# یه روز دو نفر سکه می اندازند؛ شیر می آید ، فرار می کنند!
# اگه گفتین چرا نیوتون از اینکه سیب افتاد تو سرش تعجب کرد؟
جواب: چون زیر درخت گلابی خوابیده بود!
# یه نفر دندوناش طلا بوده، هر شب تو گاوصندوق می خوابیده!
# یه روز یه مرده می ره پیش یه روانپزشک، میگه: آقای دکتر، من هر شب خواب می بینم دارم با یه عده خر فوتبال بازی می کنم؛ یه دوایی چیزی بهم بدید که دیگه از این خوابا نبینم.
دکتره میگه: بیا آقا، این قرصها و این شربت رو امشب بخور؛ دیگه این خوابا رو نمی بینی.
مرده میگه: آقای دکتر، نمی شه اینها رو از فرداشب بخورم؟ آخه امشب فیناله!
# از یه نفر می پرسن: نظرت چیه اگه دخترت بره دانشگاه ؟
می گه : اگه به درسش لطمه نخوره از نظر من ایرادی نداره!
# یه روز یه مرده داشته می رفته؛ نگو داشته برمی گشته!( هی هی)
# یه روز یه مرده گفت: من تحقیق کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که هرکی به یه چیزی اطمینان صد در صد داشته باشه ، احمقه!
ازش پرسیدند: مطمئنی؟
گفت: آره، صد در صد!
# یه روز یه مرده میافته تو دره، Game Over میشه!
# یه روز یکی میخوره زمین،... هوا میره، نمیدونی تا کجا میره!
# یه روز یکی با برو بچهها میره کافی شاپ . اولی محکم میزنه رو میز و میگه یه: کوکاکولا! دومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پارسی کولا! سومی محکم میزنه رو میز و میگه: یه پپسی کولا! آقاهه هم برای اینکه کم نیاره محکم میزنه رو میز و میگه: یه دراکولا!
# یه روز یه متخصص کامپیوتر میافته تو رودخونه میگه: F1،F1!
# یه روز دونفر داشتن می رفتن، یه خارجیه می یاد با ماشینش از کنارشون رد می شه و می گه: گود مورنینگ.
اولی در جواب می گه: مورنینگ گود.
دومی ازش می پرسه: تو به اون یارو خارجیه چی گفتی؟
می گه: هیچی، اون گفت: سلام علیکم، منم گفتم: علیکم السلام!!!
# از یه مرده می پرسن: کجا میری؟
می گه: کارواش.
می گن: پس ماشینت کو؟
می گه: نزدیکه، پیاده میرم.
# مردی توی خیابان راه می رفت و می خندید, دوستش بهش رسید و پرسید: چرا با خودت می خندی؟ مگه دیوونه شدی؟
نه, دارم برای خودم جوک تعریف میکنم.
کمی که جلوتر رفتند؛ مرده آنقدر خندید که سیاه و کبود شد, دوستش سئوال کرد: دیگه چی شده؟
هیچی؛ تابحال این جوک رو نشنیده بودم !
# یه پرگاره قرص اکس می خوره, مربع می کشه!
# یه روز یه مرده زنگ میزنه خونه نامزدش, بابائه گوشی رو ورمی داره. مرده هول میشه, صداش رو کلفت می کنه و میگه: ساعت بیست و سه و سه دقیقه , ساعت بیست و سه و سه دقیقه!
# اولی: طولانی ترین شب سال کدومه؟
دومی:شب امتحان.
# یه روز یکی میره سیگار فروشی و میگه: آقا سیگار برگ دارین؟
جواب میده: خیر.
مرده میگه: پس لطفا یک بسته کوبیده بدین!
# یه روز یه راننده کامیون به یک پیچ رسید، دولا شد و اون رو برداشت!
# یه روز پیاز و سیر با هم دعوا می کنن، سیره به پیاز می گه: حیف که سیرم و الا می خوردمت !
# یکی می ره در یخچال رو باز می کنه و می بینه ژله هه داره مثل بید می لرزه، بهش می گه: نترس؛ میخوام پنیر بخورم!
# یه نفر زنگ میزنه 118، میگه: ببخشید شماره تلفن اصغر رو دارین؟!
یارو میگه: نه.
مرده میگه: پس من میخونم یادداشت کنین!
# یکی میخواسته به فلسطینیا کمک کنه، براشون سنگ پست میکنه!
# دیوانه اولی: ببینم، مگه تو کری که جواب سلام منو نمیدی؟!
دیوانه دومی: نه. اون احمد داداشمه که کره، من لالم!
# یکی میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟
مرده میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!
# وسط یه شهر یه چاهی بوده، هی ملت میافتادن توش، زخم و زیلی میشدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار میکنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مسئولین میگه: یافتم! ما یک آمبولانس میگذاریم بغل این چاه، هرکی رو که افتاد توش سریع ببره بیمارستان.
یکی دیگه پا میشه میگه: آخه اینم شد راه حل؟! بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن!
بعد یه نفر دیگه پا میشه میگه: این هم خیلی بده. آخه این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ ما این چاهو پر میکنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه میزنیم!
# یه مرده از یکی میپرسه: قبله کدوم طرفه؟!
یارو نشونش میده، مرده میگه: خیلی راهه؟!
# یه یارو از یکی می پرسه قبله کدوم طرفه؟
بهش می گه مستقیم ، چهار راه اول دست راست.!!
# یه روز یه سوسکه مست می کنه، میره کارخونه پیف پاف، میگه: آی ی ی ی! نفس کش!
# یه اسکلته می خواسته از بالای یه ساختمون خودشو پرت کنه پایین، خودکشی کنه. ولی آخرش میترسه، نمی کنه.می دونید چرا؟
.
.
.
.
.
.
چون جیگرشو نداشته!
# یه روز یه لاک پشته، قرص اکس می خوره، میگه: دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم...
# یه روز یه اسکلته قزص اکس می خوره، تو خیابون راه میره و میخونه: تپلویم، تپلو. صورتم مثل هلو.....
# یه عده سرباز میخواستند زیردریایی دشمن رو غرق کنند، در میزنند و فرار میکنند!
# یه روز گرگه میآد در خونه شنگول و منگول رو میزنه و میگه:منم منم مادرتون، غذا آوردم براتون!
بعد حبه انگور میگه: خالی نبند، ما آیفون تصویری داریم!
# یه روز 3 نفر که توی جزیره کوچک و دور افتاده ای گیر افتاده بودند، در جزیره چراغِ غول چراغ جادو رو پیدا می کنند. بعد از دست مالیدن روش، غوله ظاهر میشه و به اونها می گه که چون 3 نفرند، هر کدام می تونند فقط 3 آرزو بکنند.
نفر اول آرزو می کنه که بره به خانه اش و بعد ....پوف! اون یهو تو خونه اش ظاهر می شه.
نفر دوم هم آرزو می کنه که بره خونه اش و اون هم تو خونه اش ظاهر می شه.
نوبت نفر سوم میشه. اون می گه: وای، من چقدر تنهام! کاشکی اون دوتای دیگه برگردند پیش من!
# مردم یه شهر مشهور بودند به این که شمع می دزدند. یک نفر برای تحقیق در این مورد رفت به اون شهر و یه جایی چند تا شمع روشن کرد و پنهان شد. مدت بسیار زیادی صبر کرد، شمعها هم خاموش شدند و کسی برای دزدی نیامد. به این نتیجه رسید که این شایعه که مردم اون شهر شمع دزدند، بی اساسه و اونا شمع نمی دزدند. بعد سوار ماشینش شد و خواست بره. اما هرچی استارت زد ماشین روشن نشد!
# یه روز دو نفر دعواشون می شه...اولی دومی رو بلند می کنه پرت می کنه زمین...دومی می گه یا پنج تن کمک کن تا اینو بلند کنم پرت کنم زمین...پا می شه همین کار
رو می کنه بعد اولیه پا می شه می گه نا مرد شش نفری میای؟؟
# دو دزد که یک بانک را زده بودند، هنگام فرار به یک میدان دو و میدانی رسیدند. وارد شدند و شروع کردند به دویدن. دو تا دور که زدند، پلیسها هم وارد میدان شدند و به تعقیب آنها پرداخت. دزد اولی با هراس به دومی گفت: وای! پلیسها رسیدند!
دزد دومی هم با خونسردی جواب داد: نگران نباش! ما از آنها 2 دور جلوتریم!